• وبلاگ : كوهپايه
  • يادداشت : داستان (4)
  • نظرات : 0 خصوصي ، 28 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ذره بين 
    ميگم نظرتون درباره اين چيه؟:
    سنگرييزه رو با پا پرت کرد توي حوض آب. سرش رو بلند کرد دوباره مسير پارک رو تا انتها نگاه کرد. خبري نبود. گوشي رو از کيفش درآورد. نکنه ساعت رو يه چيز ديگه نوشته برا مسعود؟
    صفحه گوشي که روشن شد، اس مس مرتضي رو ديد:
    پارک؟الان؟! اونم پارک لاله؟ شاگردم؟...