وبلاگ :
كوهپايه
يادداشت :
داستان (4)
نظرات :
0
خصوصي ،
28
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
منتظر
سلام
چقدر اين داستانه داره خوب ميشه و هيجان انگيز!!!
چندبار خواستم بنويسم اما خودتون خيلس قشنگ داريد ادامش ميديد حفه خراب شه!!!
منتظر هستيم ....
پاسخ
سلام. خوشحالم که خوشتون اومده. اينکه چند نفر با هم روي يه داستان کار کنن و بنويسنش خوبي هايي داره و بدي هايي. همين قدر بگم که اگه کس ديگه اي چنين کاري کرده بود و به من چنين فرصتي مي داد تو هوا مي قاپيدم. يه پينشهاد هم دارم و آن اينکه اگه اين کار براشون انگيزه ايجاد کنه و در ضمن ادامه ي داستان يه کتاب مختصر درباره ي عناصر داستان و داستان نويسي بخونن باعث ميشه کارشون/ کارمون بهتر بشه. فانتزي من اينه که يه دو، سه سال ديگه با يه رمان نويس خوب که مصاحبه مي کنن وقتي از مي پرسن شما چور نويسنده شدين. بگه باورتون نميشه من از يه وبلاگ شروع کردم. يه آقاي خوش ذوقي به اسم محمدرضا آتشين صدف که هر جا هست خدا بهش سلامتي و عزت بده، يه داستان رو تو وبلاگ شروع کرد و از خواننده ها خواست که ادامه اش رو بنويسن. خودش هم مي نوشت. اين طوري شد که که من استعدادم رو کشف کردم نوشتم و نوشتم و نوشتم و مطالعه کردم تا اينجا رسيدم. و همين جا هم جايزه ي صد ميليون دلاريم رو تقديم مي کنم به ايشون خواهش مي کنم يه شماره کارت واسم بفرستن تا اداي دين کوچکي بکنم به ايشون. (واي غش کردم)