وبلاگ :
كوهپايه
يادداشت :
داستان (3)
نظرات :
0
خصوصي ،
19
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
بي نام
سلام
قسمت اول که افتاد تو چاله تو پياده روي همون پارک بود. اين که مشکلي نداره. قسمت دوم هم مهم پاشيده شدن آبه . مي تونيدقسمت هاي مربوط به سوار شدن به ماشين خودشون رو عوض کنيد مثلا اومدند که از خيابون رد بشوند. و آخرش مهتاب در ماشين رو باز نمي کنه بلکه دست آرش رو مي گيره و از خيابون رد مي شه يا منتظر مي شه با شوهرش رد بشه.
به نظر مياد از اين قسمتي که نوشتم خوشتون نيومده. مشکلي نيست. هر طور صلاح مي دونيد ولي خواستم تنوعي تو کار پيش بياد. زندگي آدم ها هميشه اين قدر رمانتيک و صاف نيست و مشکلات هميشه اعم از شک به محبت شريک زندگي، زياده خواهي و امثالهم نيست و البته در اين رابطه بيش از حد داستان و فيلم نوشته و ساخته مي شه. با اين همه صلاح مملکت خويش خسروان دانند و به قول ذره بين گردن ما از مو باريکتر. هرچه جنابتان امر بفرمايند مطيعيم حاجي.
پاسخ
سلام. ببخشيد حواسم نبود. خيال کردم اين دنباله ي قبليه که هنوز تو ماشين هستن. الان دوباره خوندم متوجه شدم. گذاشتم تو متن.