هنوز مهتاب کلامش را تمام نکرده بود که ناگهان آرش صدايش را نازک کرد وبا چهره اي که پر بود از لوس بازي مخصوص بچه هاي يکي يکدونه گفت:
- بابا ... ماشين آقا مسعود رو ديدي ؟ خيلي قشنگ بود يه سورنتو قهوهاي ليزري... رنگش محشر بود... تازه چراغ شور هم داشت خيلي باحال بود.
يه لحظه انگار برق مهتاب و مرتضي را گرفت.
مهتاب که ديد اوضاع خيلي بده براي اينکه بحث را عوض کرده باشد سريع گفت:
- بچه کي ميري اتاقتو مرتب کني؟کلي مدادشمعي ريخته کف اتاقت .اگه يکي پاشو بذاره روشون فرشت ديگه تميز نميشه ها.بدو .بدو دنبال کارت.