• وبلاگ : كوهپايه
  • يادداشت : داستان ما
  • نظرات : 1 خصوصي ، 1 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام
    (نظرتون درباره يه داستان با چند راوي چيه؟)
    حاضر نيست حتي سرش را برگرداند سمت اشپزخانه. از غروب همان جا جلوي تلوزيون لم داده و کنترلش رو دست گرفته. نمي دانم اصلا من در دنياي او جايي دارم يا نه. بعد از آن حرفها انتظار هر عکس العملي را داشتم جز اين بي خيالي که شده است شيوه مدام او و خره روح من.
    يعني واقعا صداي شرشر آب انقدر زياده که هق هق گريه هاي من توش گم شده؟

    (يه ذره کليشه اي شد فضاش نه؟)