سلام آقاي دکتر
اتفاقا اخيرا يه مطلب کوتاهي درباره مدگرايي علمي نوشتم که اگرچه تصور ميکردم همه چيز را به نقد کشيدم اما الان فهميدم که اين نکته ي دقيق شما جا مانده است. به نظرمن هم ما در مسائل زيادي دچار مدگرايي علمي شده ايم.
کودکان مظلوممان را از قبل از دبستان اماده ميکنيم براي ان چهار ساعتي که قرار است کنکور دهند.ديگر بازي کردن يادشان رفته است. دوستشان داريم اگر از فلاني نمره بيشتري بگيرند و نداريم اگر نگيرند. هيچ وظيفه اي بر عهده نوجوانان مان نمگذاريم بجز اينکه درس بخوانند. هيچ مهارتي بجز کتاب خواندن ندارند انهم که معلوم نيست چه کتابي ميخوانند.
تصور ميکنيم کساني که مهندسي ميخوانند ادمهاي موفقتري هستند. بچه هايمان يا بايد دکتر شوند يا مهندس.
ليسانس که گرفتيم به دنبال ارشد هستيم ارشد که گرفتيم درد دکترمنديمان عود ميکند.
دانشجويان را مجبور ميکنيم مقاله بنويسند آن هم ISI. کيفيت ان هم مهم نيست فقط کافي است چاپ شود.
دانشجويان را مجبور ميکنيم نام استاد راهنمايشان را هم در مقاله يشان بياورند.
حتي در علوم انساني هم معيارمان مقالات خارجي افراد است! اصلا فکر نميکنند که چرا بايد يک علامه شناس براي ژورنالي خارجي مقاله بنويسد که ارتقا پيدا کند؟ اصلا آن زورنالها صلاحيت تاييد يا رد چنين مقاله هايي را دارند؟
و حالا هم که در انتخاب موضوع مدزده شده ايم.
ببخشيد زياد حرف زديم دردمون تازه شد ديگه.