سلام
من با وبلاگ شما از طريق کتابتون آشنا شدم:)
کتاب «يـــــــــــک چــــــــــت»
کار ارزشمند و خوبي کرديد
موفق باشيد

سلام
مي زنم آخرش خيلي پيام داشت!

سلام
ياد يه خاطره افتادم يه بار که رفتم سرکلاس ديدم چند تا از دانش آموزان بدجوري حالشون گرفته است و عصباني.
علتو پرسيدم يکيشون باعصبانيت ايستاد همينطور که داشت تعريف مي کرد گفت چرا اينا ما رو ادم حساب نمي کنند ؟ منم که هم مي خواستم جو عوض بشه و فکرشون رو منحرف کنم . (البته با مخلوطي از شيطنت زياد قاطيش کنيد )
گفتم مگه شما ادميد ؟
يه لحظه کپ کرد هيچي نمي تونست بگه نفسش حبس شد يه کم بعد با حالت ارومي و بسيار متعجب گفت چي؟
منم که تا اون موقع خيلي خودمو گرفته بودم نخندم ديگه نتونستم با يه لبخند گفتم خدا يه ادم آفريد اونم حضرت ادم بود ما چي هستيم ؟
بني ادميم يه دفعه صداي نفسها در اومدو همه زدن زير خنده تا اخر ساعت هم هيچکس ناراحت نبود انگار اصلا اون ساعتي که بودم کاملا
راحت و اروم نشستند و گوش به درس مي دادند .
ياد جواني بخير اين خاطره مال 10 سال پيشه .

واي
آخرش که گفت "مي زنم" آخر خنده بود
خداحفظش کنه

بعدم آدم نبودن که بد نيست. فرشته هم آدم نيست.

سلام
آخه از حرف ساده و بي منظور يه بچه به چه حرف عميق فلسفي رسيديد. بعد ديدتون رو الان داريد در تحليل اين مطلب؟؟ داريد مساله رو نه؟ ... به به، خدا بده شاگرد خلف. حالا هي گير بدهيد. سرتون اومد ديگه

سلام
جالب بود ولي اولين جمله اي که به ذهنم رسيد اين بود: بابا شما ديگه کي هستيد؟