• وبلاگ : كوهپايه
  • يادداشت : ممه و بودجه هاي فرهنگي!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 7 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + دانشجو 
    مي گويند يک بابايي خري داشت. خرش خوب کار مي کرد. يارو به طمع افتاد کاه و يونجه خرش را کم کند. ديد باز هم خرش کار مي کند .باز يونجه خر بينوا را کم کرد. خره باز هم فعال بود. آقاهه گفت حالا که خرم خوب کار مي کنه اصلا کاه و يونجش رو قطع مي کنم. اين کار رو کرد و خرش همچنان کاري بود اما بعد از يک هفته خرش افتاد و مرد. بند? خدا در رفتن خرش مرثيه سر داده بود که ملت گفتند: ديگه چرا گريه مي کني؟! يارو گفت آخه خرم تازه ياد گرفته بود چيزي نخوره و کار کنه!!!!! البته بلا نسبت شما که مي خونيد
    پاسخ

    آفرين. تمثيل بامزه و به شدت متناسب با وضعيت موجود بود. ممنون.