• وبلاگ : كوهپايه
  • يادداشت : شغل قديم، شغل جديد!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + mersi 


    سلاااااااااااام استاد

    واي چقدر دوتاي آخري باحال بود . پکيدم از خنده. جدا قلمتون درد نکنه .

    منم يه بار جلوي يه آقايي که خيلي باهاش رو در بايسي داشتم بجاي استهلاک گفتم اصطکاک. بعدشم اصلا بروي خودم نياوردم. اما آب شدم از ضايعگي!

    بي ربط نوشت: يه وانت حمل تابوت داشته ميرفته جناب معتاده ميگه منم تا فلان جا برسون خب ميره عقب وانت ميبينه هوا سرده ميره تو تابوت درشم ميذاره که گرم شه . نفر بعدي که سوار ميشه خوشحال براي اينکه گرم شه يه سيگار آتيش ميکنه که يهو ميبينه يه دست از توي تابوت دراومد: بي زحمت داش اين سيگار ما رم آتيش کن يه حالي بهمون بده. طرف از ترس داد ميکشه خودشو پرت ميکنه پايين!{قضيه واقعيست}

    پاسخ

    سلام. ممنون. خوشحالم. نوشته هاي شمام بامزه بودند. مرسي.