سلاااااااااااام استاد
واي چقدر دوتاي آخري باحال بود . پکيدم از خنده. جدا قلمتون درد نکنه .
منم يه بار جلوي يه آقايي که خيلي باهاش رو در بايسي داشتم بجاي استهلاک گفتم اصطکاک. بعدشم اصلا بروي خودم نياوردم. اما آب شدم از ضايعگي!
بي ربط نوشت: يه وانت حمل تابوت داشته ميرفته جناب معتاده ميگه منم تا فلان جا برسون خب ميره عقب وانت ميبينه هوا سرده ميره تو تابوت درشم ميذاره که گرم شه . نفر بعدي که سوار ميشه خوشحال براي اينکه گرم شه يه سيگار آتيش ميکنه که يهو ميبينه يه دست از توي تابوت دراومد: بي زحمت داش اين سيگار ما رم آتيش کن يه حالي بهمون بده. طرف از ترس داد ميکشه خودشو پرت ميکنه پايين!{قضيه واقعيست}