حدس زدم مال آقاي آلندي باشه امامن از جمله بندي متن اينطور برداشت کردم که گويي اين پاراگرف ها حرفهاي ايشونه{دکارته} ودر ادامه توضيحات مستر آلندي. بهرحال تشکر از تذکرتون.خب اولا از کجا معلوم که نشده باشم! ثانيا به فرض فردي در لحظه اي عاشق بشود که تا کنون درآن قرار نگرفته مثلا هواي بسيار سرد در سيبري که فردي که در جنوب ايران زندگي ميکند قطعا تا کنون اصلا نتوانسته آن را تجربه کند آنگاه اين عشق چه توجيهي دارد؟ باشه قبول فرمودن گاهي . قطعي نگفتن پس در مورد اون بقيه بايد نظر ديگري باشد درسته؟ تو اين دنيا که بي دليل معني ندارد! پس اونا چي ميشن؟ اصلا اگر دقت بشه ميبينيد که آدم اگر اين طوري عاشق بشه گويي بياد مي آورد يعني ميگه واي خدايا چه شباهتي يا يادش بخير خلاصه گويي جرقه اي در ذهن زده ميشه اما اين که من گفتم اونم با جديت ، که تجربه من خلاف اين مطلبه دقيقا تاييد ميشه چون مکان زمان شرايط و... چيزهايي است که تا کنون تجربه نشدند شما ميگيد فراموشي گرفته {آخه فراموشي تا چه حد!}وقتي فردي تاکنون در کشتي و هواي شرجي قرار نگرفته و اصلا با نوازندگان برخورد نداشته شباهت ظاهريم با او نداره{اصلا همچين قيافه اي در تير و طايفه ودوستان او پيدا نميشود!}. به طور مثال آن زن ،سفيد پوست و نوازنده سياه پوست است {حتي رنگ ديدگان آن دو متفاوت است مثلا}ودر کشتي همديگر را ملاقات کرده اند حتي سلايق اين دو متفاوت است ... شايد بگوييد گشتي يه مثال شاذ پيدا کردي{که مشمول آن گاهي ديگر است} نه ابدا فقط مثال زدم حرفم واضح بشه که تا بخواهيد ميتونم نمونه عيني بيارم. ببخشيد چون معذورم از گفتن برخي واقعيات. فکرکنم طولاني شد بي خي خي مهم نيست بقيش بماند. مرسي از راهنماييتون.