• وبلاگ : كوهپايه
  • يادداشت : عروسي که گريه نکرد!
  • نظرات : 2 خصوصي ، 14 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + mersi 


    سلام استاد يه چيزي بگم؟ به جاي اينکه اين داستان رو بيايد تو جواب جناب بي نام تازه از سفر برگشته توضيحش بديد يه کلمه آه تو ديالوگ عکاس ميذاشتيد اينکه صورتش رو شسته خب آدمه زنه بابا احساس داره سنگ که نيست گريه کرده اما از کجاي گريه او ميشد ايناااااااااااا! رو درآورد يه play back ميخواد هيچ جا اشاره نکرديد که اين عکاس حتي خودش خاطره تلخ داره ميشد يه نگاه به جاي خالي حلقه رو هم چاشنيش کنين هرچند ديگه تابلو ضابلو ميشد لو ميرفت

    اين که عکاسه سوال کرده خب خانما اصولا فضولن ببخشيد ها تعارف نداريم ميخوام بگم حتي سوال کردن عکاس هم نميتونه نشونه بشه که شايد بين اين دو زن شباهتي باشه. انصافا بايد حداقل يه نشونه مياوردين که خواننده بخت برگشته با قوه تخيل خودش ايناااااااااااا! رو در مياورد. يه چيز ديگم بگم؟ گريه نکردن تو اين جور موارد خيلي سخته خيليييييييييييييييي. کاش ميشد اوج اندوه رو ميرسونديد مثلا ميگفتيد نفس بلند کشيد يا به يه جا خيره شد يا تند پلک زد يا لب گزيد يا .. ميدونم اينا کليشه شدن و شما از کليشه فراري . اما حس من ميگه بايد غم رو بيشتر ازينا نشون داد مثل اونجا که نوشتيد ته جرعه بغضش رو قورت ميده بذاريد يه جور ديگه بگم خودتون رو ميذاريد جاي عروسه تمام قلبتون مهر ميخوره به نام يکي . حالا ميخوايد ازش دل بکنيد حستون ديوونه کننده ميشه نميتونيد اروم باشيد لرزش دستا بازي با انگشتا نگاه هاي خيره دست کشيدن به موهاي تاف خورده حتي کمي اشتباه لپي و کلمات رو غلط گفتن ...همشون نشون ميدن کار تموم شده وشما نبايد ديگه بهش فکرکنيد. بعد از همه اين کشمکشهاي دروني اون وقت جاشه که عکاس بگه حالا چي؟ و عروس خانوم همه اين بغض ها وزخم ها روبذاره کنار و جواب بده. البت اين مهارت شماست که همه اينا رو جوري برسونيد که توي همون پنج دقيقه مکالمه داماد جا بشه. نميدونم تونستم منظورمو برسونم يانه...أي بابا شما خالق اين نوشته اي من چرا خودمو ميکشم!

    بابت اون سورپرايز نانوشته پيشاپيش مرسي

    پاسخ

    سلام. ممنون از لطفتون. هر کي دوباره اين داستان رو بخونه و با ورژن قبليش مقايسه کنه مي فهمه که دو تا نويسنده داره يکيش شما که از اين بابت از شما ممنونم. نشانه اي که من بهش تکيه کرده بودم و اميدوار بودم به خواننده ي محترم کمک بکنه همون چيزي بود که شما در نظر قبليتون بهش اشاره کردين؛ يعني تعجب شما از اين که چطور همچين عکاسي پيدا مي شه (حتي فرمودين آدرس بدم که تخفيف گرفته بوده باشيد) که اين قدر دلسوزي کنه و حتي بلند شه گريه کنه در حالي که خود عروس که اصل قضيه است گريه نمي کنه، معلوم مي شه چيزي بالاتر از يک همدردي ساده است. البته قبول دارم که يه احتمال هم اينه که شما فرمودين يعني احساساتي بودن بيش از حد عکاس ولي به نظرم اين از احتمال اول دورتره چون يه عکاس که از صبح تا شب تو يه محيط خسته کننده ي تکراري (براي او) با عروس ها و دامادهاي مختلف سر و کله مي زنه ديگه اون قدر آبديده شده که اين قدر احساساتي نشه. اونم واسه يه چيزي که اين روزا کم اتفاق نمي افته.