• وبلاگ : كوهپايه
  • يادداشت : عروسي که گريه نکرد!
  • نظرات : 2 خصوصي ، 14 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     


    سلام

    خداقوت

    دوتا سوال اساس داشتم ازتون؟

    يکي اينکه عروس خانوم بعد از اينکه صورتشو شست چجوري رفت پيش مهونا؟؟؟؟؟؟؟ خب آرايشش پاک شده بوده ديگه...

    دوم اينکه من نفهميدم چي شد؟؟؟؟ عروس خانوم آقا دامادو نمي خواستن؟ جدا نفهميدم چي شدااا، دوبار هم داستانو خوندم(آيکن خجالت) فکر کنم بس که درس خوندم مغزم تحليل رفته!!!!!!!!!!

    پاسخ

    سلام. خوبين؟ ممنون. خانم عكاس رفت بيرون و صورتش رو شست. عروس خانم اصلش كس ديگه اي رو مي خواست كه نشد بعد خواستگار دوم كه همين آقا داماده باشه اومده بود و دختره هم ديد خداييش آدم مناسبيه و به هر حال نمي خواست تمام عمرش رو هم تنها باشه، مي‌دونين که چي مي گم؟ واسه همين جواب مثبت بهش داد ولي خب دل آدميزاده ديگه. تو روز عروسيش از اين كه به عشق اصليش نرسيده غمناكه و تازه بيشتر دلش واسه پسره (عشق اول) مي سوزه. اونجا که مي‌گه:‏ ديوونه مي شه.اين برداشت من از اين داستان بود اميدوارم كه نويسنده ي محترم هم منظورش همين باشه يا لااقل نزديك به اين باشه.