سلام آقاي آتشين.
من از طلبه هاي حوزه تهرانم . البته هنوز هم منگم که چطوري سر از حوزه در آوردم ولي خب الخير في ما وقع . ( شوخي کردما)
بعضي از بچه هاي خشم شب بهم ميگن تو به درد طلبگي نميخوري ميگم چرا؟ ميگن چراشو از فلسفه بپرس . حالا منم شروع کردم بدائه الحکمه ميخونم و يه کمي نهايه تا بالاخره برسم به جواب سوالم !!!!
مادر من دبير ادبيات فارسيه . از بچگي منو با عالم ادبيات آشنا کردو منم که بچه ناخلفي نبودم با يه ذره استعداد و تنبلي مثال نزدني مطالعات ادبيات فارسي ميکردم البته دست و پا گچ گرفته اونم سينوسي نه منظم . حالا دوباره سر حال اومدم که کار ادبيات فارسيو منظم جلو ببرم . ولي براي اين کار استادي بالاي سرم نيست شما هم که از من بهتر ميدونيد که واقعا چقدر به ادبيات فارسي تو حوزه ها بها ميدن!!!!!!!!!!
حالا من خودمو ميخوام بندازم دامنتون اگر قابل بدونيد.
شايد يکي از دلايلي که به من ميگن به درد طلبگي نميخوري همين روحيه ادبي و لطافت درونمه که ريخت و قيافه و نوع رفتارمو با طلبه ها متفاوت کرده البته شايد.
اگر تونستيد به وبلاگم سر بزنيد . البته اين شعراي قديمي منه و الان زبان شعريم داره فرق ميکنه و از قالب کلاسيک دارم بيرونش ميارم .
يه داستان کوتاه هم دارم که اگر مايل بوديد براتون ميفرستم تا از نظراتون استفاده کنم . البته من دوست دارم بيشتر شما رو حضوري ببينم. مرسي.