دوست عزيز و فاضلم، جناب آقاي حقاني فضل. سلام. سال نو شما هم مبارک. اميدوارم شما و همه ي مومنان، سالي مشحون از خيرات و برکات و نعمات الهي داشته باشيد.
1. آنچه که باعث شد بنده درباره ي اين موضوع بنويسم اين بود که در طي ساليان متمادي که افتخار آخوند بودن را داشته ام، بسياري از اوقات خودم را با پيش داوري ها، سوء برداشت ها، توقع هاي بيجا و بي انصافي ها، مواجه ديده ام. نه تنها من بلکه دوستان بسيار ديگري از هم لباس هايمان نيز اين درد مشترک را داشته و دارند. اين مسئله ريشه هاي متعددي مي تواند داشته باشد و يکي از آنها ناآگاهي بخشي از لايه هاي جامعه ي ما نسبت به چيستي آخوند و نقش او در جامعه است که به نظرم آمد براي رفع آن در چند يادداشت بعضي از نکات را يادآور شوم.
2. بنده اولين کسي نيستم که به اين موضوع پرداخته ام هر چند نگاه و شيوه ي بياني من ممکن است متفاوت باشد. مقالات و کتابهاي متعددي را از نويسنده هاي آخوند و غير آخوند به شما نشان دهم که در اين زمينه قلم زده اند و گاه با بيان مطالبي خلاف واقع و از سر بغض وجهه ي ما را در جامعه خراب کرده اند.
3. بنده مي خواهم با بيان بعضي واقعيت ها، زاويه ي بعضي از ديدگاه ها را با ما آخوندها کم کنم و به اثر اين گونه نوشته ها خوشبين هستم وانگهي اگر دردي هم دوا نشود لااقل صاحب درد اين حق را دارد که آخ بگويد؟
4. اما قصه ي "نشناخته بودن". بله مردم بسياري از واقعيت ها را درباره ي ما آخوندها نمي دانند. پرسش هايي درباره ي آخوندها وجود دارد که مردم پاسخ درستشان را نمي دانند ولي آيا به نظر شما افکار عمومي در برابر اين پرسش ها سکوت مي کند يا پاسخ هاي ظني و حدسي و نادرست به آنها مي دهد يا غرض ورزاني پيدا مي شود که فرصت را غنيمت مي شمارند و پاسخ هاي کينه توزانه مي دهند؟ آنچه بنده خود به تجربه دريافته ام اين است که چه ما بخواهيم يا نخواهيم، مردم، ما و زندگي و عملکردمان را دائما تفسير و تحليل مي کنند مهم اين است که اين تفسيرها و تحليل ها مطابق با واقع باشد.
دوست عزيزم گمان دارم مي دانيد که در جامعه اي زندگي مي کنيم که بخشي از مردمش خيال مي کنند بنده و شما در ماه به لااقل 500 تومان به صورت خالص از حوزه حقوق مي گيريم. براي ورود و تحصيل به دانشگاه هاي دولتي امتيازات خاصي داريم، عمامه امان را با چسب يا سوزن سنجاق محکم روي سرتان نگه مي داريم؟ دولت خرج حوزه هاي ما را مي دهد و...
من استاد حوزه اي را سراغ دارم که در روز روشن، توي خيابان از موتور سواري پس گردني خورده و عمامه اش روانه ي جوي فاضلاب کنار خيابان شده است، آخوندي را مي شناسم که وقتي چند کيلو ميوه خريد کسي به او فحش داد، آخوند محترمي را مي شناسم وقتي به سفر رفت ربوده شد و صدمه ديد صرفا به خاطر آخوند بودنش، بياييد شهرستان هايي را به شما نشان دهم که وقتي توي آن راه مي رويم هر چند دقيقه يک بار متلکي مسخره آميز يا دشنام آلود يا لااقل نگاهي فحش آميز، مي شنوييم و مي بينيم و ... به نظر حضرت عالي اين ها علائم بيماري پنهان خطرناکي در فرهنگ جامعه ي ما نيست؟ بهتر نيست پيش از بدخيم شدن آن به فکر علاج آن باشيم؟ به نظر شما چاره ي آن سکوت است؟
5. البته قبول دارم هر گروه و صنفي اسراري خصوصي و حرف هايي خانگي دارد که بايد در محيط خانه باقي بماند و بنده هم به اين مسئله توجه داشته و دارم و در اين نوشته ها به مسائلي که مربوط به رابطه ي آخوند با جامعه مي شود پرداخته ام.
6. با تمام اين حرف ها اگر هنوز اعتقاد داريد که راه را به خطا مي روم خواهش مي کنم بنده را راهنمايي فرماييد تا خداي نکرده به جاي درست کردن ابرو، چشمي را در نياورم. ارادتمند شما.