ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 85/9/28 4:20 عصر
مولانا در مثنوی داستانی نقل کرده که خلاصه اش این است که در هندوستان گروهی در راهی می رفتند.دانایی آنها رادید و متوجه شد که بشدت گرسنه هستند.مهر داناییش جوشید و به آنها نصیحتی کرد.
- در راهی که می روید پیل بچگانی خواهید دید،چاق و اشتها آور.با این که از گرسنگی در تنگنا هستید ولی هرگز هوس خوردن آنها را نکنید چون مادرشان در پی آنها است.هر دهانی را بو می کند اگر بوی فرزند خود را شنید انتقام سختی می گیرد.اما مسافران از یک گوش شنیدند و از گوش دیگر و از همان گوش آن را بیرون کردند،جز یک نفر که جان به سلامت برد.
پیل بچگان گناه در راه ما مسافران دنیایی زیادند و بوی آنها مخفی کردنی نیست.وشیطان، گناهخواران را له می کند.اما آن که از گناه دوری کند شیطان را بر او راهی نیست.
اصل ابیات مولانا را برای دوستانی که علاقمند هستند در ادامه مطلب آورده ام.
ادامه مطلب...
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 85/9/21 4:46 عصر
جوک خفن(1)
بچه ها اینو شنیدین؟...میگن یه مردی ...یه خانمی ...یه دختری...یه پسری... یه آخوندی... یه جوک خفن از آقای ...رئیس ......براتون بگم حال کنید.
همه ی ما در طول یا لااقل عرض روز بارها این تیکه ها رو می شنویم،میگیم،اس مس می زنیم، چت و ایمیل و وبلاگ هم که جای خود دارد.اینم بگم یه دفعه خدای نکرده خیال نکنید ما با این فقره مخالفیم.عمرا.
تعریف از خودم نباشه باید به عرضتون برسونم که این حقیر خود تاکنون چند تایی هم به این عالم عریض و طویل تقدیم کرده است.خداییش با این همه مشکلات و اعصاب خوردیای این زندگی اتومبیلی(ماشینی سابق)،اگه اینم نباشه که کف آدم می بره.منتهای مراتب(این تعبیر رو از پدر بزرگم به ارث برده ام) الجوک علی اقسام:البهداشتی و غیرالبهداشتی(الخفن)
تو دور و زمونه ی ما اولیش مثل خیلی چیزای دیگه حکم کیمیا رو داره.یه چیزی تو مایه ی خیر خواهی مجانی،تواضع راستکی،رفیق بی کلک ، سلام بی طمع،الخ).آقا به جان خودم کمیابه.عوضش غیر بهداشتیش تا دلت بخواد.از در ودیوار میباره .یعنی اگه نگین اغراق می کنی و اگه کسی دلخور نشه،باید بگم کار(د) به جایی رسیده که گاهی بین جوک هایی که بعضی بچه مذهبیاباهاشون کیف میکنن و جوک هایی که "و غیره ها" باهاشون حال میکنن فرقی نیست، بازار مشترک است!
(البته بر اساس پژوهشهای به عمل آمده توسط حقیر، اصول بهداشتی در جو ک های دختران بیشتر رعایت می شه(2).باور ندارید خودتان بپژوهید.کسی جلوتون رو نگرفته.(3)
به نظرم اگه بعضی از این جوک ها، فیلم بشن،بماندکه وزارت ارشاد اجازه ی اکرانش رو نمیده،که وزارت دادگستری به جرم تجاوز به حریم خصوصی یا عمومی افراد،واسه سازنده اش و... حکم اعدام صادر میکنه.حالا من نمی دونم وقتی دیدن یه چنین چیزایی اشکال شرعی داره گفتن و شنیدنش بی اشکاله؟؟؟
از این دسته از که بگذریم نوبت به جوک هایی می رسد که هر چند مثل نوع اول نیستند ولی اونقدرباغیبت و تحقیرو ملت آزاری و آبروریزی و دیگر افزودنیهای مجاز! غنی شدن که واسه نفس اماره ی لاکردار حکم تخم مرغ امگا 3را پیدا میکنن.حالا اینکه روزانه چند تا از اونا رو باید مصرف کرد،رو دیگه بایدازآقاحمید پرسید.حمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــید!
یه جایی می خوندم گناهان زبان رو
(شاید با ماشین حساب!)شمردن حدودا سی تا بودن.الکبیره و الصغیره.
تذکر آیین نامه ای
:"زبان"درجمله ی فوق فقط اون زبان سرخ که سر سبز میدهد بر باد نیست،بلکه شامل حال .yahoo.google.msn.aim.icq.jabbeوپارسی بلاگ و پرشین بلاگ و بلاگفا و ...هم می شود.
___________________________________________________________________________________________________
(*)این عنوان یک سرقت بی ادبی از سر در بعضی از وبلاگ های بچه مسلموناست.
(1) در بعضی از نسخه ها املای این کلمه به شکل «جک» هم آمده است
(2) شاید یه علتش این باشد که عیار حیای دخترا از پسرا بالاتر باشه.(امیدوارم به بعضی ازپسرای عزیز بر نخوره
).
(3) میگن از نصر الدین پرسیدند وسط کره ی زمین کجاست؟گفت :همین جا که من الان نشسته ام.گفتن دلیلت چیه؟گفت قبول ندارید برید خودتون متر کنید!
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 85/9/14 2:3 عصر
خیال روی تو بر کارگاه دیده کشیدم به صورت تو نگاری ندیدم ونشنیدم(1)
اگر چه در طلبت همعنان باد شمالم به گرد سرو خرامان قامتت نرسیدم(2)
امید در شب زلفت به روز عمر نبستم طمع به دور دهانت ز کام دل ببریدم
به شوق چشمه ی نوشت چه قطره ها که فشاندم
ز لعل باده فروشت چه عشوه ها که خریدم(3)
ز غمزه بر دل ریشم چه تیرها که گشادی ز غصه بر سر کویت چه بارها که کشیدم(4)
ز کوی یار بیار ای نسیم صبح غباری که بوی خون دل ریش از آن تراب شنیدم
گناه چشم سیاه تو بود وگردن دلخواه که من چو آهوی وحشی از آدمی برمیدم
چو غنچه بر سرم از کوی او گذشت نسیمی که پرده بر دل خونین به بوی او بدریدم(5)
به خاک پای تو سوگند،نور دیده ی حافظ! که بی رخ تو فروغ از چراغ دیده ندیدم(6)
________________________________________________________________________________________
(*) عنوان از من بنده است.
(1) خیال:با فتحه ی «خ»به معنی تصویر(به زبان امروزطرح و پرتره)وبا خیال با کسره ی «خ»فرق دارد.
کارگاه: قالبی چوبی (مانند دار قالی)که در قدیم پارچه ای بر آن می کشیدند وبا نخهای ابریشمین و طلایی و ...برآن نقشی می زدند.
(2) همعنان: دو سوارکاری که با سرعتی برابر به سویی می تازند.
(3) چشمه ی نوش:چشمه ی عسل،دهان معشوق
لعل: لب لعل
عشوه خریدن:فریب خوردن
(4) ریش: مجروح،زخمی
(5)در روزگاران قدیم که عینک ته استکانی علم تجربی هنوز برای نگاه ها تصمیم نمی گرفت،مردم بر این باور بودند که وزیدن نسیم بر غنچه،باعث باز شدن آن می شود.
(6)نور دیده ی حافظ !: به لحن منادا خوانده شود.
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 85/9/7 12:49 عصر
یکی ازمقولاتی که امروزه اهمیت پرداختن به آن بیش از پیش آشکار شده است بهداشت روان ورابطۀ آن با بهداشت دندان است.در آغاز بهتر است رابطه ی این دو را در قالب منطقی بیان کنیم تا با بصیرتی بهتر بحث را پی بگیریم:
استدلال: مهمترین علت پوسیدگی دندان، دندان قروچه است .ومهمترین علت دندان قروچه فشارهای وارد شده بر روان (استرس و اظطراب وخشم و...)است.پس مهمترین علت پوسیدگی دندان فشارهای وارد شده بر روان است.(ضرب اول از شکل اول قیاس اقترانی حملی که بدیهی الانتاج است).نتیجه آنکه جدی گرفتن بهداشت روان دارای تأثیر مستقیم بر بهداشت دندان دارد.
برای مقابله با فشارهای روانی راههای مختلفی توسط مکاتب مختلف روان درمانی ارائه شده است. یکی از شیوه های موثر،که پیشنهادی مکتب روانکاوی است ،روش تخلیه روانی (کاتارسیز)است.دراین تکنیک درمانگر(یا خود درمانجو)، زمینه ای را فراهم می کند تا فرد افکار واحساسات مشکل آفرین خود را به زبان آورد ،بنویسد ،نقاشی کند (اگر کیس کودک باشد)و احیانا به نمایش در آورد(تئاتر درمانی).
نکته ای که در این نوشتار قصد داریم بر آن تکیه کنیم خوددرمانی با استفاده از روش فوق است.هر کسی با هر بودجه و امکاناتی می تواند این روش را در هر ساعتی ازشبانه روز ودر هر محیطی چه منزل و چه محل کار و حتی مکان های عمومی ای مثل اتوبوس و تاکسی ودر هر شرایط حتی زمانی که تنهاست به کار گیرد. این روش دارای دومرحله است.مرحله اول، تفکر و تامل درتمام زیرو بم زندگی واحوالات جسمی و روحی ، فردی و اجتماعی وخانوادگی والی آخر، شخصی است که موجب استرس ، اضطراب ،عصبانیت ودیگر احساسات منفی ما شده است.هدف از این کار،یافتن هر گونه عیب ونقص وایراد( اعم از ریز و درشت و متوسط) در سطح و عمق زندگی شخص مزبور است.اگر در این مرحله چیزی یافت شد که شد و گرنه می توان از خود ابداع نمود ( روانشناسی خلاقیت)ولازم به ذکرنیست که نتیجه ی این خلاقیت باید به گونه ای باشد که برای سایرین قابل باور باشد.و گرنه تأثیر مطلوب را نخواهد داشت.
پس از این مرحله نوبت به افشای یافته ها و احیانا بافته ها می رسد.که خوشبختانه امروزه افزون بر شیو ه های قدیمی مانند گفتگوی شفاهی با صغری خانم و کبری خانم(در میان خانم ها)واصغر آقا و اکبر آقا (در میان آقایان)و نیز ابزارهای متوسط مانند نامه،روزنامه وشب نامه، بعد از ظهر نامه، ابزارهای پیشرفته تر و کارآمدتری مانند اس مس ،چت ،ایمیل، وبلاگ وسایت وجود دارد که به آسانی می توان از آنها نهایت استفاده را برد.
لازم است یرای اطمینان خاطر آن دسته ازخوانندگان(چه سنتی و چه پاپ) محترم این نوشته، که دارای علایق دینی و باور های مذهبی هستند به این مطلب اشاره کنیم که استفاده از این تکنیک مفید درمانی که در متون دینی نامهایی از قبیل تهمت ،غیبت ،ایذائ مؤمن و ... به خود می گیرد هیچ گونه منع شرعی نداشته و ندارد.(آمار بالای کاربران این برنامه ها شاهدی بر این ادعاست) وبه گفته بعضی از متخصصان تغذیه از شیر مادر حلالتر است.و در بعضی موارد (از جمله غیبت پروتئین لازم بدن نیز تأمین می شود).لذا با خیال راحت ازآرامشی که از این طریق برایتان حاصل می شود لذت ببریدوبخندید تا دنیا(ما که کاری به آخرت نداریم ) به شما بخندد.
دور از انصاف علمی است اگر ذکر نکنیم که برخی متخصصین انسان شناسی راههای دیگری را نیز برای مصونیت ورهایی از فشارهای روانی و از این رهگذر،حفظ سلامت روان و دندان بیان کرده اند.راههایی مانند:وضو گرفتن ،نمازوقرآن خواندن،دعا و مناجات ،یادآوری بهشت وجهنم وغیره.البته از آن جایی که متخصصان فوق الذکرهمه یا پیغمبرند یا امام یا عالم ویاعارف، نظرشان محترم است، با این حال با وجود راههای سهل وآسان و امتحان پس داده ای همانند آنچه که در بالا گفته شد ،به نظر می رسد نوبت به راههای اخیرنرسد.نکته پایانی این که برای سلامتی بیشتر دندانهایتان روزی سه بار مسواک زدن(ونیزآدامس اوربیت) را فراموش نکنید. (انجمن بهداشت روان و دندان)
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 85/8/30 3:6 عصر
0912343562... -
- بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوق ، بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوق، بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوق
من- الو.سلام
او- به،سلام .چطوری ؟
-ممنونم.تو کجایی ؟موبایلتم که همیشه خاموشه.می دونی این چندمین باره که زنگ می زنم؟
- ببخشید.گرفتار بودم. خب ،چه خبر ؟از این ورا؟چیکارم داشتی؟
-هیچی، می خواستم بگم، یه سنگی انداختی توی چاه(من با این دوست فرهیخته ام یه کم شوخی دارم) که چهل تا عاقل نمی تونن(شاید هم نمی خوان)درش بیارن.
- از چی حرف می زنی؟
- بابا یاداشت توی وبلاگم رو نخوندی؟
- آهان.یادم اومد.خوب شد خودت یادم انداختی.اولا توخیلی بیجا کردی(این دوست فرهیخته ام خیلی با من شوخی داره) که بدون اجازه، حرف منو پخش وپلا کردی.دوما به من چی که چهل تا ...
- خب حالا دیگه کار از کار گذشته و منم نمی خوام تو این شرایط که لازمت دارم باهات کل کل کنم.تو رو خدا یه توضیحی بده ببینم منظورت چی بود؟چطوری به این نتیجه رسیده ای ؟آخه این حرف چیه آیه اس، حدیثه ،حرف کسیه، یا من در آوردیه(منظورم تو در آوردیه؟).
-اگه قول بدی دیگه از این غلطا نکنی(گفتم که با من شوخی داره مخصوصا وقتی یه کم عصبانی هم باشه )بهت میگم.
- گفتم قول می دم.
- اولندش این نه آیه اس نه حدیثه نه کلمه ی قصارعالم یا عارفیه.یه چیزیه که خودم تا حدودی بهش اعتقاد دارم.اصراری هم ندارم که بگم حتما همین جوریه.الانم وقت ندارم خیلی توضیح بدم. دو سه تا کد بهت می دم .چیزایی که منو به این نتیجه رسوندن.دیگه خودت فکر کن.عاقل!
من وقتی به جامعه ی خودمون نگاه می کنم.می بینم آسیب پذیری دخترا ،حساسیت های با جا و بیجا درباره ی اونا،بهش اضافه کن محدودیت های لازم و غیر لازم ،دامهای پهن شده سر راهشون ودر نتیجه چیز هایی که می تونن براشون مشکل ساز باشن و احیانا وضعیت روحیشونو به هم بزنن و یه خورده مانع رشدشون بشن از پسرا بیشتره.بنابراین حرکت اونها به طرف خوبیا از جهاتی نا هموارتره.و شیب کوهپایه ی کمال به نظرمن براشون تندتره.
از طرفی به قول استاد شهید مطهری: زن می خواهد از قلب مرد سر درآورد تا بر سراسر وجود او حکومت کند.و من فکر میکنم موتور حرکت آدمیزاد بیشتر قلبشه تا عقلش. حالا اگه اگه قلب یکی از پسرا دست یکی از دخترای خوب حوا بیفته چی میشه!؟
از یه جنبه ی دیگه به نظر من تاثیرمادردر تربیت بچه ها بیشتر از پدره.و یه مادرخوب(دختر دیروز) می تونه یه خانواده را اصلاح و تربیت کنه.
اینا رو که کنار هم میذارم.می بینم اگه یه دختر بتونه با تمام این مسائل خودشه حفظ بکنه واون جوری که خدا دوست داره بشه،ارزشش از خیلی ازپسرای خوب بالاتره.خدا وکیلی فایده و تاثیرش هم از شونصدتا مثل من بیشتره.اون طرف قضیه هم که فکر می کنم روشن باشه.بازم میخوای بگم؟
- آره.جون من، یه خرده بیشتر توضیح بده آخه...
- ای وای ساعت پنج شد.تا یکساعت دیگه خانمم از شهرستان میرسه.
-گفتم خب برسه.چرا "ای وای"؟
- آخه تو این چند روزی که نبوده.من هر چی ظرف و ظروف داشتیم.حتی اونایی رو که تو کابینتا برا مهمونا بوده استفاده کردم.حدود سی تا قاشق و بیست سی تا بشقاب و ... و همه هم نشسته.خونه هم به هم ریخته عینهوبازار شام .اگه بیاد واین وضع رو ببینه پوست از کله ام می کنه.
- یعنی این قدر خطرناکه ؟
- کجاشو دیدی !
- اونوقت میگی از ما بهترن.عاقل؟
- تا روشندل باشی(همان چشمت کور خودمون) هنوزم میگم.حرف مرد یکیه.
- آهان از اون لحاظ.
- بعله..
- بوق،بوق،بوق،بوق،بوق،بوق،بوق،بوق،بوق
-تورو خدا ببین.بعضی از این پسرای خوب چقدرازبعضی ازدخترای خوب می ترسن!نذاشت خداحافظی کنم!
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 85/8/23 6:32 عصر
دختــرها از پسـرها بهتــرند .؟!
بعد ازمدتها دوباره فرصتی پیش آمد و دوستان قدیمی دور هم جمع شدیم.حالا کی؟کجا؟کیا بودن؟به چه مناسبت؟و...ایناش خیلی مهم نیست.مهم حرفی است که به میون اومد و بحثی است که در گرفت.من و یکی از دوستان که بیش از حرف و حدیث، به چای وشیرینی و میوه و کاستر و ... علاقه داشتیم و هنوز هم داریم،غرق استفاده ی بهینه از امکانات موجود بودیم که متو جه شدیم بحثی مطرح شده و پای نزاع قدیمی علم بهتر است یا ...(چی می گم).دخترا بهترند یا پسرا ؟به میان اومده.هر کسی اظهار نظری (گاهی هم اظهار فضلی ).یه حرفی که از بقیه ی حرفا برام جالبتر بود،نظر یکی از دوستان فرهیخته (که خیلی از ما خیلی وقتا بهش غبطه می خوریم )بود.می گفت:
به نظر من ،دخترای خوب از پسرای خوب بهترند و دخترای بد از پسرای بد بدترند.
این حرف سقراط گونه مرا با کله به فکر فرو کرد.دیگه خیلی به اطرافم توجه نداشتم.وقتی به خودم اومدم دیدم که بحث و جدل به شعاردادن رسیده.انرژی هسته ای حق ...(تورو خدا ببین!هوش و حواس برا آدم نمی ذارن) پسرا شیرند مثل شمشیرند... .به دوستم گفتم تورو خدا نیگاشون کن حالا بهشون بگن دخترا از شما بهترند ،بهشون برمی خوره.
اون دوست فرهیخته ی ما هم با متانت همیشگی سرش رو پایین انداخته بود و چیزی نمی گفت.
الغرض.من که عقلم قد نمی ده،که این حرف چقدر درسته؟ نظر شما چیه؟
چون جواب این سؤال یه خورده برام جالبه.اگه کسی یه نظردرست حسابی بده یه هدیه از طرف ما به او پیشکش.(یه چیزی مثل دعوت نامه ی جی میل یا اگه نخواست یه چیز دیگه).(البته این .اصلا. معناش این نیست که هر کی نظر بده برا گرفتن هدیه این کار رو کرده.من خودم دوست دارم این کارو بکنم)
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 85/8/22 2:52 صبح
روز دیگر
دلم امشب گرفته از این عمر بی حاصل.فراموش کردن آنچه نباید فراموش شود.به قول مولانا ، مثال ما مثال غلامی است که پادشاهی او را برای کاری بسیار مهم به جایی می فرستد.او می رود وهزار و یک کار دیگر انجام می دهدجز آن کار اصلی که برای آن آمده بود! وقت بازگشتن فرا می رسد و تهی دستی او...
«یکی گفت: که این جا چیزی فراموش کرد ه ام.
فرمود:که در عالم یک چیزست که آن فراموش کردنی نیست.اگر جمله چیز ها را فراموش کنی وآن را فراموش نکنی باک نیست.و اگر جمله به جای آری و یاد داری و فراموش نکنی و آن را فراموش کنی هیچ نکرده باشی.همچنانک پادشاهی تو را به دِه فرستاد برای کاری معیٌن، تو رفتی و صد کار دیگر گزاردی.چون آن کار را که برای آن رفته بودی نگزاردی چنانست که هیچ نگزاردی پس آدمی درین عالم برای کاری معیٌن آمده است و مقصود، آن است.چون آن نمی گزارد پس هیچ نکرده باشد.(فیه ما فیه)
چه کنیم باشرمندگی هایی که در روز دیگر(یوم الآخر) در پیشگاه او سر ما را پیش می افکنند.
کاری کنیم، ور نه خجالت بر آوریم / روزی که رخت جان به جهان دگر کشیم.(حافظ)
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 85/8/17 4:11 عصر
د یو ا نه
در باغ دیوانه خانه ای، جوانی پریده رنگ و جذاب وشگفت انگیز را دیدم.بر نیمکتی کنار او نشستم و گفتم : «چرا این جایی؟»
مرد با تعجب به من نگاه کرد و گفت :«چه سؤال عجیبی،اما جوابت را می دهم.پدرم می خواست من مثل خودش باشم.مادرم می خواست من تصویری از شوهر دریانوردش باشم و از او پیروی کنم.برادرم فکر می کند باید مثل او ورزشکاری ماهر باشم.
استادفلسفه و استاد موسیقی و استاد منطقم هم می خواستند مثل آن ها باشم.مصمم بودند من بازتاب چهره ی خودشان در آینه باشم».
«پس به این جا آمدم.این جا را سالم تر می دانم.دست کم می توانم خودم باشم.»
سپس نا گهان به طرف من برگشت و گفت: «ببینم راه تو هم به خاطر تحصیلات و مشاوره ی خوب به این جا ختم شده ؟»
پاسخ دادم :«نه، من بازدیدکننده ام.»
و او گفت :«آه پس تو یکی از آن هایی هستی که در دیوانه خانه ی آن سوی این دیوار زندگی می کند.»
جبران خلیل جبران/باغ پیامبر و سرگردان/آرش حجازی
نتیجه های اخلاقی داستان
1-یکی از راههای مفید و سالم پر کردن اوقات فراغت سر زدن به دیوانه خانه هاست.(1)
2-در مواجهه با یک دیوانه به هیچ وجه برای خودتان کلاس نگذارید.چون دیوانه های تحصیل کرده کم نیستند.(مخصوصابا این وضع بیکاری وبی پولی و دو سه تا «بی» دیگر).
3-در این بازدیدها سعی کنید با دیوانه ها مخصوصا اگر جوان باشند اختلاط نکنید و گرنه هر چی شنیدید از چشم خودتان دیدید(ببخشید،«شنیدید»)
________________________________________________________________________________________________________________________________________
(1) دو سه تا دیوونه خونه ی توپ سراغ دارم .خواستی،یه قرار بذاربا هم بریم.
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 85/8/15 10:29 صبح
گزارشی محرمانه از یک جلسه مردانه
لطفا خانمها نخوانند.
وقتی من رسیدم.بقیه مهمونا اومده بودن بعضی هارو می شناختم و بعضی ها را نه.یکی از اون بعضی های دوم،داشت صحبت می کرد .وقتی یه کم به حرفاش گوش دادم فهمیدم موضوع این گفتمان معمای سن خانم هاست و این که چرا به این سادگی ها رقم دقیق سالهای عمرشان را بیان نمی کنند؟دلایل اکتشافی آن آقای نسبتا محترم را برای شما ذکر می کنم.(امیدوارم که تا شعاع چند متری ازطایفه محترم نسوان کسی نزدیک شما نباشد.اگر هست از خیرنداشتۀاین یادداشت بگذرید.دست کم فعلا).
.آره می گفتم اون با آب و تاب (شاید هم با تب وتاب) می گفت: خیلی فکر کردم و توانستم به دلایلی دست پیدا کنم.(همچین جدی و لفظ به قلم حرف می زد که انگار تئوری نسبیت را کشف کرده). دللایل اخلاقی:اولا می خواهند ریا نشود.چون می دانید ریا از راه رفتن مورچه سیاه برسنگ سیاه در شب سیاه مخفی تره الخ.ثانیا از تواضعشان است نمی خواهند کوچکترهااحساس کنند یه چیزی کم دارن دلیل فیزیکی : مگر جناب حافظ نمی فرمایند :بر لب جوی نشین وگذر عمر ببین .بنابراین عمر مانند جوی آب بل خود آب است .بر اساس قانون شکست نور،عمق آب(یعنی همون سن خانم ها) همیشه کمتر ازآن چه که هست نمودار می شود. ونیزدر جای دیگری خواجه می فرماید:این متاعم که همی بینی و کمتر زینم.(این بحث زیبا را می توان در مقاله ای مستقل تحت عنوان تاثیر فیزیک نظری درادبیات فارسی و کاربردهای آن در حل مسائل زنان به نحو مستوفا پی گرفت).دلیل امنیتی که کمی محتاج توضیح است.به این مکالمه گوش بدید.(هر چند درمکالمات سقراط اثری از این فقره نیست ولی از جهت حکیمانه بودن دست کمی ازآنها ندارد).
زن :آقا چرا تعداد شمع های کیک تولدم از سنم کمتر است.
تزئینات چی:آخه...آخه... ببخشید خانم، ترسیدم اگه به همون تعداد ،شمع روشن کنم اینجا آتیش سوزی بشه.
تصدیق می فرمایید؟[نکته حیاتی :صاحب این وبلاگ صرفا نقل قول می کند و هیچ مسؤلیتی را در قبال مطالب منقول و غیر منقول به گردن از مو باریکتر خود نمیگیرد.گفته باشم]
بنابر این می بینیم ،این که بانوان ودختران محترم آنها میزان واقعی عمری را که به زور هم شده ازخدا گرفته اند به زبان نمی آورند،به مصلحت فرد وجامعه است.و اگر هم جایی ناچار شوند که بر خلاف مصالح رفتار کنند راهکارهایی بسیار جالبی در نظر گرفته اند.که به دو نمونه از آن اشاره می کنیم.
راهکاراول :به این پرونده قضایی توجه بفرمایید:
قاضی پس از نگاهی به پرونده با کمی بی حوصلگی گفت خانم محترم شما در این جا نوشته اید سن شما بیست سال و چند ماه است .این کافی نیست دقیقا بفرمایید چند ماه؟
خانم:ام...ام... سیصدوشصت ماه.
راهکار دوم را ملاحظه بفرمایید:
مامور صدور پاسپورت:خانم، سن شما؟
خانم :من حدودا سی ساله که بیست سالمه...
اوهنوز داشت بی وقفه بلغور می کرد که من دیگه نتونستم چرندیاتش را تحمل کنم.از جا بلند شدم و عذر خواهی از دوستان ومیزبان.(اصلا یادم نیست خداحافظی کردم یا نه ).وتصمیم گرفتم با این جور آدما که شأن و شوکت(منظورم محمود شوکت نیست ) خانم های محترم را رعایت نمی کنند ،دوستی نکنم.چون این ها مصداق بارز دوست ناباب هستند.خدا نصیب گرگ بیابان نکند.
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 85/8/12 11:27 عصر
جمعه ها چرا غمگینیم؟
عصرهای جمعه چرا،ساکت ومتروک و دلگیراست؟
آیا چون یاد فردا وتکرارملالت آورکارهایی می افتیم که شاید نه ازروی علاقه ای وارادتی بلکه تنها به اجبار وضرورت زیست به آنها تن داده ایم؟
یا چون کارهای نکرده ای پیش چشمانمان رژه می روند که هر روزوهرهفته به خود ودیگران انجامشان راوعده کرده ایم ولی دریغ از وفای به آن؟
یا چون جمعه ای دیگر گذشت وشب هجران و غم فرقت یارغایب ازنظرمان بازبه آخرنرسید؟ودوباره ماییم وبه سیلِِِِِِ اشک ره خواب زدن؟
یا چون هفته ای دیگرازعمرمان ازما دورشد وبه مرگ ( که - گاه در سایه نشسته است به ما می نگرد - سپهری )نزدیکتر شدیم و حال آن که دستمان از تهی سرشار است.
یا همۀ اینها با هم و یا چیزی دیگر.
کلمات کلیدی :