طراحی وب سایت حدیث - کوهپایه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زیانمندترین مردم در معاملت و نومیدترین‏شان در مجاهدت ، مردى است که تن خویش در طلب مال فرسود و تقدیرها با خواست او مساعد نبود ، پس با دریغ از دنیا برون شد و با وبال آن مال روى به آخرت نمود . [نهج البلاغه]

چرا فکر غربی ها خوب کار می کند؟

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 93/2/28 12:27 صبح

 

 

گاهی با خودم فکر می کنم چرا این غربی ها فکرشون این قدر کار می کند. چقدر دقیق و باریک و ژرف به موضوعات و مسائل نگاه می کنند و تحلیل می کنند. هوش از سر آدم می پرد.

 


 

نمی دانم همیشه اینجا این طور بوده است یا همه جا این طور است یا خیر. به هر حال چیزی که می دانم این است که در امروز در ایران هر وقت حرفی می زنی، معمولا در ابتدا بدترین حالت تفسیر و برداشت ممکن از آن که هم مخالف عقل است، هم مخالف دین است و مخالف عرف است و هم مخالف قانون و اخلاق و هر چیز دیگری که فکرش را بکنی.

 


 

بنابراین مجبور می شوی بیش از آنکه انرژی بگذاری روی اینکه منظور من چیست انرژی بگذاری روی اینکه بگویی منظور من چه چیزی نیست.

 


 

نمی خواهم بگویم غربی ها همه چیزشان درست است. نمی خواهم بگویم حتی همه ی حرف هایشان درست است. نمی خواهم همه ی حرف های ما غلط است، نمی خواهم بگویم ما فکر نمی کنیم ما متفکر بزرگ نداریم. نمی خواهم ایرانی مسلمان را تحقیر کنم.

 


 

می خواهم بگویم آدم وقتی به زمینه های گوناگونی که باید در آنها اندیشید، نگاه می کنم حتی در زمینه هایی که مدعی هستیم و پیشینه ی زیادی و دغدغه ی زیادی داریم می بینم که بیشتر آنها وقتی در زمینه های مشترک وارد شده اند، فکرشان بهتر کار کرده است.

 


 

امیدوارم دوستانم دلخور نشوند از اینکه بگویم حتی در زمینه هایی که اساسا مال ماست باز می بینم که فکرشان در خیلی از موارد بهتر از ما کار کرده است.

 


 

نمی خواهم بگویم روانشناسی و جامعه شناسی و اقتصاد و... بلکه حتی در ادبیات فارسی و فلسفه ی اسلامی و قرآن شناسی و تاریخ و...

 


 

نمی خواهم زحمات متفکران بزرگ خودمان را ندید بگیرم. نمی خواهم بگویم آنها در هر زمینه ای بهتر از ما فکر کرده اند.

 


 

می خواهم بگویم در علوم انسانی وقتی آدم به آثار علمی نگاه می کند اگر بخواهد به توانایی اندیشیدن و روشمندی آن نمره بدهد، میانگین نمره ی آنها بالاتر است.

 


 

و همیشه از خودم پرسیده ام چرا؟

 

چند وقت پیش با دوستی سر این موضوع با هم بحث می کردیم. حرف او این بود که علتش این است که آنها دین را قبول ندارند. مثل ما قرآن و حدیث ندارند که تا سوالی برایشان پیش آمد، بروند ببینند دین در آن باره چی گفته. آدم غربی نگاه می کند می بیند خودش است و خودش. خودش باید مشکلش را حل کند. خودش باید فکر کند. البته خودش تنها نیست قبل از او هم احیانا افرادی در آن باره فکر کرده اند یا همزمان با او کسانی هستند که فکر می کنند در آن موضوع و مطالعه می کنند ولی خب آنها هم آدم هایی هستند مثل خود او و به همان اندازه یا کمی کمتر یا بیشتر در معرض خطا.


برای همین از همان اول نوعی استقلال فکر و اتکا به خود دارد و چون پشتش به جایی گرم نیست، سر پای خودش می ایستد و از جان مایه می گذارد که خودش جواب سوالش را پیدا کند و تنها راه و ابزار او قدر اندیشیدن است.


گفتم تو طوری حرف می زنی که انگار که قرآن و حدیث مانع تفکر ماست. خب چرا از اون طرف به قضیه نگاه نمی کنی؟ یعنی اتفاقا ما بایستی الان بهتر تفکر کنیم و نتایج بهتر و گسترده تری در عالم اندیشه داشته باشیم؛ چون با داشتن قرآن و حدیث ما هم می توانیم الهام بگیریم در تفکراتمان، در فرضیه سازی و داوری درباره ی درستی نتیجه ی تفکراتمان. مثلا یک غربی درباره ی یک موضوعی سال ها مطالعه می کند تا به نتیجه ای می رسد اما صد سال بعد معلوم می شود که اشتباه کرده یا خودش 20 سال بعد می فهمد اشتباه کرده ولی ما با داشتن قرآن و حدیث می توانیم با عقلمان جلو برویم بعد نتیجه را به قرآن و حدیث عرضه کنیم و همین الان بفهمیم درست است یا غلط. اگر غلط است دنبال راه دیگری باشیم و منتظر نمانیم تا صد سال دیگر بلکه از همین الان دنبال پاسخ دیگری باشیم. 


تازه ما با داشتن قرآن و حدیث پاسخ خیلی از سوالات را که مثلا غربی ها باید سال ها درباره اش فکر کنند تا به نتیجه برسند ما حاضر و آماده داریم و جلو می افتیم می توانیم خیلی پیشتر برویم. یعنی در بسیاری از موارد راه میانبر داریم.


گفت: اگر این طور که تو می گی بود، که خیلی خوب بود. قرآن و حدیث اصلا برای این است که ما را بیشتر پیشتر ببرد و نوع مواجهه و استفاده ی ما از آن باعث شده که این اتفاق نیفتد یا لااقل آن طور که انتظار می رفت نیفیتد.

- چطور؟

- وقتی سوالی برای ما پیش می آید، می رویم سراغ قرآن یا حدیث، تا اینجا مشکلی ندارد. مشکل اینجاست که خیلی زود و به نحو قطعی حکم صادر می کنیم که منظور این آیه یا حدیث این است و بعد از آن هم خیلی کم پیش می آید که به احتمال اینکه شاید تفسیر دیگری داشته باشد که از تفسیر اول به مراد گوینده نزدیک تر باشد اعتنا کنیم یا لایه لایه بودن قرآن و حدیث را نایده می گیریم و به سطحی ترین رویه ی معنایی آن چنگ می زنیم و غیر از آنچه را که ما فهمیده ایم باطل یا کم ارزش می دانیم.

 

یه چیز دیگه هم هست.


گفتم: یه لحظه صبر کن. حرفت یادت نره. ببینم مگه بده آدم نسبت به چیزی یقین پیدا کنه و به صورت قطعی یه قضاوتی داشته باشه؟


گفت: همیشه بد نیست.


- کجاها بده اووخت؟


- یه اصطلاحی هست بین مفسران و حدیث شناسان و اصولیان به نام ظاهر در برابر نص. نص به سخنی می گویند که یک معنا بیشتر از اون برداشت نمی شه و دلالت اون ترکیب زبانی بر آن معنا قطعی است ولی اگر این جوری نباشه یعنی عرف اهل آن زبان با شنیدن اون جمله با اینکه گمان به یه معنایی برای اون می بره ولی احتمال معنای دوم رو هم نفی نمی کنه که به این جور سخنان می گن ظاهر.


نکته اینجاست که بیشتر یا با احتیاط بیشتری بگوییم بسیاری از آیات قرآن و احادیث ظاهر هستند و لذا این همه بحث تخصیص و تقیید و قرینه ی متصل و قرینه ی منفصل و ناسخ و تعارض و ... در مباحث علمی مطرحه که هر کدام به نحوی مربوط به همین مسئله است که درست است فلان آیه یا حدیث ظهور در فلان معنا دارد اما احتمال اینکه با پژوهش بیشتر و یافتن دلیل ها و قرائن دیگر (که یکی از قرائن قرائن عقلی است) این معنایی که فعلا ظاهر هست، کنار بره و کلام ظهور در معنای تازه ای پیدا کنه. لذا پرونده ی فهم خودت از آن آیه یا روایت را نبند و یک قفل کتابی رویش نزن.


البته خب این همه به معنای پیوسته شکاک بودن نیست. زیرا تو به مفاد آیه یا روایت گمان داری و تا زمانی که خلافش ثابت نشده حق داری بر اساس آن فهمت اگر معتبر باشد، بیندیشی و احیانا عمل کنی.


- خب!


- حالا مشکل اینجاست که بسیاری از متفکران ما درباره ی یک موضوعی یک بار فکر می کنند و به نتیجه ای می رسند و بعد از آن دیدگاهشان را توپ هم نمی تواند تغییر بدهد.


- خب من نگرفتم الان چی شد. به نظر تو من نمی توانم به اینکه این آیه یا روایت، ظهور در فلان معنا دارد، یقین پیدا کنم؟


- چرا. می تونی. چیزی که نادرسته اینه که "یقین به ظهور این سخن در این معنا" را تبدیل کنی به "یقینی بودن دلالت این سخن بر این معنا" یا به بیان ساده تر ظاهر را نص حساب کنی. تازه بدتر اینکه اینکه گاهی افرادی گمان به اینکه این سخن ظهور دارد در فلان معنا، را به مثابه یقین به ظهور می گیرند و گاهی بعضی شک یا احتمال خود را ظهور به جای یقین به ظهور می گیرند. حالا چرا؟ مثلا از روی شتابزدگی یا تنبلی فکری یا منافع فرقه ای یا جناحی و...

 

 

- خب. اون مشکل بعدی که می خواستی بگی چی بود؟


- مشکل بعدی اینه که ما پیش از موعد می ریم سراغ قرآن و حدیث.


- به حق چیزهای نشنیده!


- وقتی سوالی برای ما پیش میاد، قبل از این که اون سوال رو پخته کنیم و جوانبش رو با عقل خودمان بسنجیم و در ذهنمان پرورش بدیم، زود می ریم سراغ قرآن و حدیث. یعنی یه جور لقمه رو آماده می خواهیم. این باعث میشه از نظر ذهنی و فکری رشد نکنیم.


- خب. سوال که تو ذهنمه قبل از من هم کسی به اون جواب داده چه لزومی داره که دوباره من راه رو از اول برم؟


- ببین پاسخ های دین به سوالات مخصوصا از پاسخ های قرآنی، پاسخ های عمیقیه. یعنی طوری جواب میده که تمام جوانب مسئله و ریزمسئله ها رو تا روز قیامت در بر می گیره. چون قرآن آمده برای همه ی زمان ها. خیلی از سوالات هست که هزاران سال است برای بشر مطرحه و هنوز هم پرونده شون بازه. این یعنی چی؟ یه وجهش اینه که اون سوال دارای جنبه های گوناگونیه و هر چه جلوتر می ریم این جنبه ها و زوایا و نسبت اون مسئله با مسئله های دیگر همچنان یکی پس از دیگری مطرح میشه.


حالا قرآن می خواد این مسئله جواب بده طوری جواب میده که تا روز قیامت که هر بار به قرآن مراجعه کنی باز چیزی تازه ای برای تو درباره ی اون مسئله با توجه به جنبه های نوپدیدش داره.


اینا چیزهای تازه ای نیست که من می گم اصلا این که قرآن آخرین کتابه و معجزه اش همه اش پشتوانه ی این حرفاست. درست؟


- درست.


- خب وقتی مسئله ای برای من مطرح میشه. اگر پیش از کاویدن جنبه های مختلف اون و استفاده از تمام ظرفیت ذهنی خودم و تمام مطالعاتی که پیش از من و یا همزمان با من در اون زمینه برم سراغ قرآن، از قرآن چقدر گیرم میاد؟

معلومه به همان اندازه ی سطحی و بسیطی که در ذهن منه. یک مسئله مطرح شده و تمام. ولی اگر اون جوری که گفتم برم سراغ قرآن، دیگه اون مسئله یه مسئله ی خام و یکرویه نیست. مسئله ای هستش که حداقل چند تا زیر مسئله و ریز مسئله داره؟ با چند مسئله ی دیگر دارای نسبت شده؟ چند تا از پاسخ هایی که تا الان بهش دادن رو فهمیدم و مقایسه کردم.


این جوری انگار که من با یک تانکر بزرگ خالی رفته ام سراغ دریا که آب بردارم و دریا هم که بخشنده است ولی در حالت قبلی انگار که یک لیوان برداشته ام و رفته ام سراغ دریا.

 

گفتم حرفات جالب و شنیدنی و تر و تازه ن و البته زیبا. ولی می دونی که من براشون ریشه و پشتوانه می خوام. دوست دارم به یه جاهای محکمی وصلشون کنی. چیزی داری تو چنته.


- خوشم اومد. هر چند منو به دردسر میندازی ولی خب برای خودمم خوبه ببینم حرفام چقدر قرص و محکمه. خب از کجا شروع کنم؟ اووووم. خب من چند تا چیز می گم حالا شاید در نگاه اول به نظرت بی ربط بیان ولی این طور نیست.


شهید مطهری در کتاب تعیلم و تربیت در اسلام بحث عقل می گه روی از چند تا خارجی از چند نفر از اهالی یه منطقه ای گویا کرج بوده چند تا سوال می کنن. اونا هم جواب می دن و خارجیا از پختگی جواب هاشون تعجب می کنن. ازشون می پرسن شما این جواب ها رو از کجا میارین؟ جوابشون خیلی جالبه. می گن آقا ما چون سواد نداریم فکر می کنیم.



شما ببین در  روش‌های پیشرفته‌‌ی مطالعه، مثلا روش SQ4R (پس ختام) مطالعه‌ی جدی با پرسش‌های پیش‌ساخته یا خودساخته شروع می‌شود. بدون این پرسش‌ها، بهره‌‌ی خیلی کمی آدم از مطالعه‌ی یک متن می‌بره. و شما زمانی می‌تونی درباره‌ی یه موضوع سوال طرح کنی که جنبه‌هایی از اون رو دیده باشی و بهشون فکر کرده باشی ولو اجمالی.
در حدیثی از امام حسن (ع) داریم که حسن السوال نصف العلم: پرسش خوب نیمی از دانش است.

 

دوستان ببخشید ادامه ی این بحث به تاخیر افتاده علتش این است که در این زمینه یکی دو موضوع هست و یکی دو آیه که باید درباره شان فکر کنم و درباره شان مطالعه کنم و پاسخ سوال هایی که درباره شان دارم پیدا کنم.

یکی آیه ی زمر/ 18 و دیگر نحل /89



 





کلمات کلیدی : قرآن، حدیث، فکر، غربی، ظاهر، نص

من هم بشرم مثل شما!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/7/16 11:48 عصر

 

عاشق حدیث‌هایی هستم که وقتی می‌خوانم به جنبه‌‌ی بشری اهل‌بیت(ع) راه می‌برم و با آنها احساس نزدیکی بیشتری می‌کنم. واقعیت این است که گاهی فکر می‌کنم از بس جنبه‌ی مافوق بشری آن بزرگواران برای ما گفته شده، برای خیلی از ما، خاصیت الگو بودنشان از دست رفته.

 

حدیث‌هایی هست که وقتی می‌خوانم این حس در من پیدا می‌شود که همسایه‌ی دیوار به دیوار خانه‌ی علی (ع) و فاطمه (س) هستم. مثل این حدیث: 

 

کسی از حضرت سجاد علیه السلام پرسید: حالتون چطوره؟ حضرت گفت: حال من این‌طوره که هشت تا طلبکار دارم و همه‌شون هم طلبشون رو ازم می‌خوان. طرف پرسید: پسر پیغمبر اونا کیان؟

 

1- خداى تعالی، که عمل به واجباتش رو ازم می‌خواد.

 

2- پیغمبر (درود خدا بر او و خاندانش باد) عمل به سنت رو ازم می‌خواد.

 

3- خانواده‌ام که خرجی‌شون رو ازم می‌خوان.

 

4- نفسم که شهوتش رو ازم می‌خواد.

 

5- شیطان که معصیت رو ازم می‌خواد.

 

6- فرشتگان محافظ که عمل صالح ازم می‌خوان.

 

7- فرشته‌ی مرگ که جونم رو می‌خواد.

 

8- قبر که بدنم رو می‌خواد. (بحار الانوار: 73/ 15)

 

 

یا این حدیث:

 پیامبر (ص) در مسجد بود که فضه خادمه‌ی حضرت زهرا (س) وارد شد و در حالى که گریه مى‌کرد گفت: حسن و حسین از خانه بیرون رفته‌اند و نمى‌دونیم کجا رفتن؟ پیامبر (ص) فورى بلند شد و وارد خانه‌ی فاطمه (س) شد و دید که دارد گریه می‌کند. به او گفت: گریه نکن ناراحت نباش، قسم به کسى که جونم تو دست اونه، خدا از تو نسبت به اونا مهربون‌تره.

 

 بعد دستاش رو بالا برد و گفت: خدایا اینا بچه‌ها و نور چشما و میوه‌ی دل منن و تو به اونا مهربون‌تر و به اینکه کجان آگاه‌ترى؟ اى لطیف لطفى کن و دو تاشون رو هر جا هستن خودت حفظ کن.

 
هنوز دعای حضرت تموم نشده بود، که جبرئیل نازل شد و گفت: اى پیامبر، نگران نباش، اونا الان توی سایه‌بون بنى نجار خوابیدن و خداوند فرشته‌ای رو گماشته که مواظبشون باشه؟ پیامبر (ص) با چند تا از رفتن اونجا و دیدن دستاشون رو انداختن گردن همدیگه تخت گرفتن خوابیدن...


(ترجمه‌ی ارشاد القلوب دیلمی با تصحیح و پاورقی علامه شعرانی، جلد 2، ص369-370)

 


یا این حدیث


 

پیامبر گرامى (ص) فرمود روزى به خانه‌ی فاطمه رفتم. با دیدن من در حالی که حسن روی دوشش بود از جایش بلند شد. دیدم چشمانش اشک‌آلود است پرسیدم چه شده؟ خدا تو رو نگریاند. گفت:  پدر زنان قریش در جمع‌هایشان به من طعنه می‌زنند و می‌گویند پدرش او را به آدم فقیری شوهر داده که هیچ چیز ندارد.

(...یَا أَبَتِ إِنِّی سَمِعْتُ نِسَاءَ قُرَیْشٍ یُعَیِّرُونَنِی فِی اَلْمَحَافِلِ وَ قُلْنَ إِنَّ أَبَاهَا زَوَّجَهَا مُعْدِماً لاَ مَالَ له...)


به او گفتم: فاطمه من که تو را به عقد او در نیاوردم؛ خداوند از فراز هفت آسمان تو را به عقد او در آورده و جبرئیل، میکائیل، اسرافیل هم شاهد بوده‌اند. خداوند به زمین نگاه کرد از بین همه پدرت را انتخاب کرد بار دوم نگاه کرد على را انتخاب کرد براى ولایتش و تو را به ازدواج او در آورد. من هم او را وصى خودم کردم. علی از من است و من هم از علی‌ هستم.


علم على از همه بیشتر است، صبرش از همه بیشتر است، اول کسی است که مسلمان شد، حسن و حسین، دو پسرش سروران جوانان بهشتی هستند از اولین و آخرین. خداى تعالى حسن و حسین را در تورات به زبان موسى شبر و شبیر نامیده. فاطمه به تو این مژده را می‌دهم که وقتی من از این دنیا، نزد خدا بروم، على با من است و او صاحب پرچم حمد به جاى من است.

 
فاطمه على و شیعیانش روز قیامت، روزى که مال و بچه فایده‌اى نداره، به بهشت می‌روند.

 

(ارشاد القلوب دیلمی، ترجمه رضایی، ص 419 )


 

پرسشی سترگ:


بعضی از دوستان با خواندن حدیث مربوط به حضرت زهرا سلام الله علیها به شگفت آمدند و تا اندازه‌ای نیز برآشفتند؛ چون آن را با تصوری که خود از آن حضرت داشتند از مقام معنوی و قدرت روحی و دانش و عصمت ایشان، ناسازگار دانستند و برای رهایی تردیدهای پیش آمده، احتمال‌های گوناگونی را پیش نهادند؛ از نامعتبر بودن حدیث گرفته تا تاویل آن؛ اما چنان که پیداست کتابی که حدیث در آن آمده، معتبر و صاحب آن نیز از عالمان برجسته است و مضمون روایت نیز نظیرهایی در رفتار سایر اهل بیت علیهم السلام و انبیاء نیز دارد. از طرفی تفسیر این روایت بر اساس فهم عرفی، هیچ منافاتی با مقامات معنوی و کمالات آن حضرت ندارد که بخواهیم آن را بر خلاف ظاهرش تاویل کنیم؛ زیرا به فرموده‌ی قرآن سخن این سرآمدان بشر این است که ما نیز بشر هستیم مثل شما.


اما پرسشی ستبر در اینجا هست که پس تفاوت آنها با سایر بشر در چیست؟

 

در پاسخ می‌گویم تفاوت آنها در زیر تاثیر نیازها و خواسته‌ها و عواطف بشری بودن نیست که در این مورد مثل ما هستند، تفاوت آنها در مواجهه با این جنبه‌های بشری و نحوه‌ی مدیریت آنهاست؛ برای مثال آن سرور زنان عالم مانند هر زن دیگری از طعنه و تعریض زنان دیگر رنجیده خاطر می‌شود؛ با این تفاوت که این رنجیده‌خاطری در یک زن رشدنایافته، او را به ناامیدی از رحمت خدا و اعتراض به مشیت او و شکایت از همسر و کشمکش با او... وا می‌دارد؛ در حالی هرگز در انسانی رشدیافته‌ مثل آن حضرت، چنین تاثیرهایی ندارد؛ بلکه او در پرتو کمالات علمی و عملی خود، علاوه بر اینکه به سراشیبی گناه نمی‌افتد، با استفاده از توانایی‌های روحی و مهارت‌هایی رفتاری مانند صبر، شکر، رضا، توکل و... از این موقعیت‌های اندوه‌زا پله‌هایی برای تعالی و ترقی بیشتر می‌سازد.


سخنی دیگر باقی ماند که بهتر است واگذار کنیم به نوبتی دیگر.





کلمات کلیدی : حدیث، اهل بیت (ع)، امام سجاد (ع)، جنبه ی بشری