• وبلاگ : كوهپايه
  • يادداشت : آيا مي توان پيتزا خورد و عارف بود؟
  • نظرات : 1 خصوصي ، 8 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ص 
    سلام
    هر موقع جنابعالي رو زيارت ميکنم چند ژول انرژي دريافت ميکنم. اگر به نتيجه رسيديد مارو هم در جرين بگذاريد...
    پاسخ

    سلام.سلامت باشيد. چشم
    + بي نام 
    سلام
    حالتون خوبه؟ من فکر مي کنم اگه به نيت بهشت و جهنم کاري نخواهيم انجام بدهيم دو راه بيشتر نداريم: يا پله اول رو با هر سختي هست شروع کنيم براي رضاي خدا تا کم کم انگيزه مون فقط خودش بشه که خودش يه جور رياضته و هم زمان اهميت خدا محوري رو بالا ببريم و نه بهشت محوري يا جهنم گريزي البته در کنار ياد آوري مدام نعمت ها و شرايط شيرين حاصله از اون ها و راه دوم اينکه بالاخره هر کي تو زندگي اش لحظاتي داره که محو خدا ميشه و از بودنش لذت مي بره، اون لحظات رو پر رنگ کنيم و دنبالش رو بگيريم. در هر دو حال هم لطف خدا لازمه اونم زياد. اگه بشه قدم اول رو برداشت خدا خودش بيشتر کمک مي کنه. اينم ضميمه کنم که روزي يکي از اساتيدم مي گفت هر کدوم از شما زاهد و عابد و عارف و ... هستيد منتها درجات فرق مي کنه مي گفت نبوده تنهايي نشسته باشيد و صرفا براي خدا اشک بريزيد؟ يا از چيزي که خواستيد و تونستيد براي خدا رويگردان بشيد؟ و ... فقط درجات عرفاني تون فرق مي کنه. اين طوري به قضيه نگاه کردن انگيزه مي ده تا راهي رو که هست ادامه بدهيم نه شروع!
    پاسخ

    سلام. ممنون از نظر خوبتون. تمايز بين ادامه و شروع خيلي جالب بود.
    + :) 
    سلام
    بحث جالبي بود!

    فکر کنم عشق حقيقي بتونه بين خدا و زندگي مدرن حتي جمع کنه
    زندگي تا وقتي حرام ها حلال نشن، ميتونه جلوه گاه لبخند زيباي خدا باشه
    مشکل اينجاست که ما خدا و معنويت رو در شلوغي زندگيامون گم کرديم
    مشکل از شلوغي زندگي نيست
    مشکل از خود ما است
    وگرنه خيلي از بزرگان زندگي پر دغدغه تر و حاشيه دارتر از امثال من داشتن و عارفانه زندگي کردن نظيرش حضرت امام
    مشکل از دل سياه منه که خدا رو ازم دور کرده
    مشکل از پيتزاي بيچاره نيست
    اگه وقتي من ميرم تو جمع آدمايي که تجملاتي تر از من روزگار مي گذرونن، حال و هواي دنيا ورم مي داره و انواع فکرا به سرم ميزنه از آرزوي داشتن مال دنيا گرفته تا ترس نرسيدن بهش و احساس کمبود و کاستي و حقارت، اين مشکل دنيا نيست، حتي مشکل حضور در اون جمع هم نيست به صورت کامل. مشکل نبود عزت نفس و آرامش و دل سپردن به خداونده که منو دنيا زده مي کنه
    (تو پرانتز اينو بگم که اين چند روز اخير، از روي اتفاق داشتم به اين فکر مي کردم که محيط اطرافم نمي ذاره ذهن آرومي داشته باشم و مومنانه زندگي کنم و ... بعد ديدم متن شما هم انگار همون حرفا رو تو قالب ديگه اي زده. اومدم در تاييد بنويسم ولي کمي که فکر کردم به اين نتيجه رسيدم که مشکل از دله ...)
    + ديده بان 
    سلام
    بحث قشنگيه! ترجيح ميدم به جاي ان قلت يا سوال و جواب بشينم و حظشو ببرم. ادامه بديد لطفاً...
    "يه عارف پيتزا خور"
    پاسخ

    سلام بر شما. ممنونم. خوشحالم که براتون جذاب بوده. پيتزا رو مي گين ديگه؟ چشم ادامه مي دم.
    + فاطمه 
    سلام
    خوب يادتون مونده ها!
    باهاتون موافقم خيلي جاي سوال داره ولي فکر کنم توي افردا متفاوت فرق ميکنه انگيزه ها.
    پاسخ

    سلام. بله. شايد همين طور باشه که مي فرماييد.
    کاربر گرامي، سلام
    در تاريخ سه شنبه 93 اسفند 12 نوشته شما با عنوان در مثنوي چه بود؟ برگزيده شده و در جايگاه تيتر دو در مجله پارسي نامه قرار گرفته است. دبير تحريريه ي اين انتخاب غزل ِ صداقت و دبير سرويس آن هور بوده است. اميدواريم هميشه موفق باشيد.
    پاسخ

    سلام بر شما و تشکر.
    + فاطمه 
    سلام استاد
    واااااااااو عجب پستي عجب نوشته ها و منابعي... کاملا تونستيد منو درگير کنيد خيلي برام جالب بود
    استاد عرفانمون خدا حفظشون کنه در جواب سوالهاي پيوسته ما که به چه دردي ميخوره عرفان خوندن وقتي ما نه استاد داريم و نه شرايطش رو بخصوص که خانوم هم هستيم , بهمون ميگفتند شما سعي کنيد اون چه رو که خونديد در عمل بياريد و باور داشته باشيدش خدا بهتون کمک ميکنه...
    حالا اون موقع ما تو ذهنمون پيتزا و اين چيزا نبود ولي کم دغدغه هم نداشتيم
    عرفان از جمله موضوعاتيه که واقعا ادمو تشنه ميکنه
    اگر درمورد همين سوالتون به جواب رسيديد حتما بنويسيدش که مشتاق خوندنيم
    پاسخ

    سلام بر شما. خوشحالم که خوشتون اومد و مي دونم که عرفان از دلمشغولي هاي هميشگي شماست و اگه اشتباه نکنم پايان نامه تون رو هم فرمودين که تو همين موضوع مي خواين بردارين. بله توصيه هاي کلي اي در اين زمينه از بزرگان و شاگردانشان هست و با تمام احترامي که براي آنها قائل هستم بايد بگم احساسي که من نسبت به اين جور پاسخ ها دارم بيشتر انگار شبيه از سر باز کردن پرسشگره تا پاسخ راهگشا و راضي کننده دادن. در اين بحث که رويکرد تحليلي داره و با پرسش ها و نقدهايي رو به رو هست اين کليات کمکي نمي کنه. حتي در زمينه ي عمل بايد اعتراف کنم که چندان کمکي نمي کنه و گرنه تا حالا ما عارف شده بوديم چون خيلي وقته که اين توصيه ها رو شنيديم. در واقع سوال من مربوط به همون مرحله ي عمل کردن به دانسته هاست اينکه من به چه انگيزه اي به دانسته هاي ديني ام عمل مي کنم شوق به بهشت ترس از جهنم يا محبت خدا و... از اينجاست که بحث شروع ميشه. چشم ممنون.